مظلومنمایی دروغین!
میهن صنعت : عصبانی شدم و گفتم: دیگه مغازه من نیا مفت خور! به سمتم آمد، با کله اش بر روی دماغم کوبید و فردایش وانتم را با دوستانش درب و داغان کرد و پیام فرستاد: ما هر وقت عشقمان کشید میآییم و هر چه خواستیم میبریم.
عصبانی شدم و گفتم: دیگه مغازه من نیا مفت خور! به سمتم آمد، با کله اش بر روی دماغم کوبید و فردایش وانتم را با دوستانش درب و داغان کرد و پیام فرستاد: ما هر وقت عشقمان کشید میآییم و هر چه خواستیم میبریم.
به گزارش میهن صنعت، «عصر ایران» نوشت: دیدن تصویر جوانانی که با حالی نزار و دستانی در بند، تحت سیطره پلیسهای نقابدار، در وسط شهر با عنوان اراذل و اوباش گردانده میشوند، در نگاه نخست، حسی ار ترحم را نسبت به این موجودات مظلوم(!) بر میانگیزد: چرا با اینها، چنین رفتار میشود؟!
این نگاه، البته از منظر عواطف انسانی قابل درک است اما این، همه "تصویر" نیست ؛ مردم فقط "صحنههای نهایی" را میبینند که فردی چون موش آب کشیده در دادگاه بر خود میلرزد و طلب بخشش میکند یا کسی که از خودروی پلیس پیاده و توسط مأموران به سمت چوبهدار برده میشود و دقایقی بعد جان میسپارد. دیدن این صحنهها حتماً رقت انگیز است و میتواند همدردی ناظران باوجدان را برانگیزد.
اما اگر این فیلم و صحنهها به عقب کشیده شوند، حس ترحم نسبت به این افراد، تبدیل به تنفری عمیق و آمیخته با ترس و نگرانی میشود ؛ به نمونههای زیر دقت کنید:
– مسافر بودم و قصد داشتم تا با هواپیما به شهر تبریز بروم که در میدان آزادی سوار یک دستگاه خودرو پراید با چهار سرنشین شدم که در بین راه متوجه شدم چهار سرنشین پراید، زورگیر هستند.
سرنشینان پراید مرا مورد ضرب و شتم شدید قرار دادند و همزمان اقدام به سرقت مبلغ 5 میلیون تومان وجه نقد، دو عدد گوشی تلفن همراه و دیگر مدارک شناسایی همراهم کردند؛ آنها حتی به بلیط هواپیما نیز رحم نکرده و آنرا بازپس نداند؛ به آنها التماس کردم که پولهایم را بردارند اما حداقل اجازه دهند تا من بتوانم خود را به پرواز برسانم و به آنها نیز گفتم که مادرم در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری است و هر لحظه امکان دارد که از دنیا برود اما آنها بدون توجه به خواهش و التماسهایم، مرا به جاده قدیم برده و در حالی که در طی این مدت، همین آقا (بهروز ) با یک انبردست پوست گردنم را میکشید اقدام به بستن دست و دهانم با یک چسب پهن کرده و نهایتا مرا در مکانی خلوت در جاده قدیم کرج از ماشین پیاده و متواری شدند.
– نمی دانستم که آنها از بانک به دنبالم هستند. وقتی داخل کوچه پیچیدم، ناگهان بر سرم ریختند و در حالی که تیزی قمه را زیر گلویم حس میکردم، همه پولهایم را بردند و من ماندم و گلویی که ردی از قمه بر آن مانده بود.
– دست و پایمان را بستند و به جایی دورتر از جاده بردند و در برابر چشمان من و کودک 4 ساله ام به همسرم تجاوز کردند و سپس با ماشینم فرار کردند.
– برای چندمین بار به مغازهام آمد و بعد از برداشتن کلی خرت و پرت و نوشیدن یک بطری نوشابه، به حال مسخره گفت: "اینم بزن به حساب." عصبانی شدم و گفتم: دیگه مغازه من نیا مفت خور! به سمتم آمد، با کله اش بر روی دماغم کوبید و فردایش وانتم را با دوستانش درب و داغان کرد و پیام فرستاد: ما هر وقت عشقمان کشید میآییم و هر چه خواستیم میبریم.
– زن در حالی که گریه میکرد گفت: …ناگهان دست و دهان مرا بستند و پس از سرقت طلاهایم، نقاط مختلف بدنم را با چاقو داغ کردند. آنان سپس با قیچی موهایم را بریدند و از اعمال وحشیانه خودشان هم فیلم گرفتند. پس از آن مرد جوان مرا تهدید کرد که باید مبلغ ۱۲ میلیون تومان پول برایشان جور کنم وگر نه فیلم مرا پخش خواهند کرد. آنان تلفن همراه مرا نیز گرفتند تا نتوانم با جایی تماس بگیرم.
– زن در حالی که اشک میریخت، التماس میکرد: مرا بیحیثیت نکنید، من شوهر دارم ؛ ولی آنها بر صورت زن بینوا سیلی میزدند و در حالی که میخندیدند، نعره میکشیدند: خفه شو و هر کاری که میگوییم انجام بده…!
– پشت چراغ قرمز ایستاده بودم که ناگهان یک نفر از در شاگرد، وارد ماشین شد و در حالی که با کلتی به سمتم نشانه رفته بود، فریاد زد: یا پیاده میشی یا شلیک میکنم، خواستم مقاومت کنم که با دسته کلت بر سرم کوبید و در حالی که خون از سر رویم جاری بود، مرا بیرون انداخت و با ماشینم در رفت.
اینها، تنها بخشی از « آن صحنههای قبلی » است که دیده نمیشود والا اگر مانند فیلم اخیر زورگیری که در فضای مجازی پخش شد، مردم در جریان جزئیات توحش این افراد قرار بگیرند، دیگر از آن ترحم صحنه پایانی خبری نخواهد بود، به ویژه آن که وجود این افراد، باعث این نگرانی دائمی است که اگر امروز، دیگری، گرفتار این اشرار شده، فردا ممکن است خود ما یا هر یک از اعضای خانواده ما گیر این "افراد بیرحم" بیفتیم و حتی جان خود را از دست بدهیم.
رویکردی که اخیراً در مجموعه پلیس و دستگاه قضایی در "تشدید برخورد" با این افراد و "تسریع محاکمه" آنها اتخاذ شده است، از آن رو قابل تقدیر است که هزینه تعرض اشرار به مردم را بالا میبرد و درس عبرتی برای دیگران میشود تا در راهی که نهایتش خواری و پشیمانی است قدم نگذارند.
البته شاید گفته شود که اینها، معلول هستند و باید با علتها مقابله کرد. این سخن، به غایت حکیمانه و خردمندانه است، اما مبارزه با علتها، نافی برخورد با معلولها نیست و هیچ کس این نسخه را تجویز نمی کند که تا رسیدن اوضاع اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی جامعه به وضع ایده آل، با کسانی که شهر و خانه مردم را با قمه و قدّاره ناامن میکنند، برخورد نشود.
فقط در این میان، یک نکته بسیار مهم وجود دارد و آن این که برخورد قاطع با اشرار و زورگیران، تب تندی نباشد که زود سرد شود. انتظار مردم، "برخورد مستمر" با آنهاست نه این که هر از گاهی جوی ایجاد شود، طرحی درگیرد و چند نفری دستگیر شوند و سپس اراذل و اوباش بمانند و مردم بی دفاع، چه آن که برخورد، هر چقدر هم که قاطع باشد، اگر استمرار نداشته باشد، کارایی اش را از دست میدهد.